جدول جو
جدول جو

معنی عداوت کردن - جستجوی لغت در جدول جو

عداوت کردن
(نِ جِ گَ خوَرْ / خُرْ دَ)
دشمنی کردن. دشمنی نمودن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عنایت کردن
تصویر عنایت کردن
توجه کردن، یاری کردن، لطف کردن، کنایه از بخشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از علاوه کردن
تصویر علاوه کردن
افزودن، اضافه کردن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ دَ)
دادگستر بودن. باعدالت بودن. عادل بودن:
عدالت کن که در عدل آنچه یک ساعت به دست آید
میسر نیست در هفتاد سال اهل عبادت را.
صائب
لغت نامه دهخدا
نافرمانی سرکشی، تاخت، آزردن طغیان کردن سرکشی کردن، حمله کردن یورش آوردن، آزردن جفا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفاوت کردن
تصویر تفاوت کردن
فرق کردن، مختلف شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلاوت کردن
تصویر تلاوت کردن
خواندن قرائت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
ویچاردن، گواژیدن (به کنایت سخن گفتن) تعبیر کردن، سخن گفتن به کنایت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبادت کردن
تصویر عبادت کردن
پرستش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عمارت کردن
تصویر عمارت کردن
بنا کردن، ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علاوه کردن
تصویر علاوه کردن
افزودن افزودن اضافه کردن، جمع کردن، جمع کردن، افزودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنایت کردن
تصویر عنایت کردن
امداد نمودن، توجه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
درمان کردن درمان کردن علاج کردن: رنج ما را که توان برد بیک گوشه چشم شرط انصاف نباشد که مداوا نکنی. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
پشیمان شدن: تازخون ریختن آن غمزه ندامت نکند کس بدردغم توفکرسلامت نکند. (امیرخسروظنند)
فرهنگ لغت هوشیار
هاچیدن نیدن آنیهیدن جامنیدن زامنیدن وازنیدن هاختن هختن ویتاردن راهنمایی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنایت کردن
تصویر عنایت کردن
توجه کردن، محبت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از علاوه کردن
تصویر علاوه کردن
((~. کَ دَ))
اضافه کردن، افزودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عبارت کردن
تصویر عبارت کردن
((~. کَ دَ))
تعبیر کردن، به کنایه سخن گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قضاوت کردن
تصویر قضاوت کردن
داوری کردن، داورزیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قضاوت کردن
تصویر قضاوت کردن
Adjudicate, Judge, Officiate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از هدایت کردن
تصویر هدایت کردن
Head, Pilot, Steer
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از قضاوت کردن
تصویر قضاوت کردن
juger, officier
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از هدایت کردن
تصویر هدایت کردن
dirigir, pilotar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از قضاوت کردن
تصویر قضاوت کردن
судить , вести
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از هدایت کردن
تصویر هدایت کردن
dirigir, pilotar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از قضاوت کردن
تصویر قضاوت کردن
julgar, oficiar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از قضاوت کردن
تصویر قضاوت کردن
orzekać, oceniać, przewodniczyć
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از هدایت کردن
تصویر هدایت کردن
kierować, pilotować, sterować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از هدایت کردن
تصویر هدایت کردن
возглавлять , пилотировать , управлять
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از قضاوت کردن
تصویر قضاوت کردن
судити , проводити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از هدایت کردن
تصویر هدایت کردن
очолювати , пілотувати , керувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از هدایت کردن
تصویر هدایت کردن
leiden, vliegen, sturen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از هدایت کردن
تصویر هدایت کردن
führen, fliegen, steuern
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از قضاوت کردن
تصویر قضاوت کردن
adjudicar, juzgar, oficiar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از قضاوت کردن
تصویر قضاوت کردن
urteilen, amtieren
دیکشنری فارسی به آلمانی